Tuesday, January 4, 2011

داستان مديريتي قهوه

گروهي از فارغ التحصيلان پس از گذشت چند سال و تشکيل زندگي و رسيدن به موقعيت هاي خوب کاري و اجتماعي طبق قرار قبلي به ديدن يکي از اساتيد مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعي آن ها خيلي زود به گله و شکايت از استرس هاي ناشي از کار و زندگي کشيده شد. استاد براي پذيرايي از ميهمانان به آشپزخانه رفت و با يک قوري قهوه و تعدادي از انواع قهوه خوري‌هاي سراميکي، پلاستيکي و کريستال که برخي ساده و برخي گران قيمت بودند بازگشت. سيني را روي ميز گذاشت و از ميهمانان خواست تا از خود پذيرايي کنند . پس از آنکه همه براي خود قهوه ريختند استاد گفت: اگر دقت کرده باشيد حتما متوجه شده ايد که همگي قهوه خوري هاي گران قيمت و زيبا را برداشته ايد و آنها که ساده و ارزان قيمت بوده اند در سيني باقي مانده‌اند. البته اين امر براي شما طبيعي و بديهي است. سرچشمه همه مشکلات و استرس‌هاي شما هم همين است. شما فقط بهترين ها را براي خود مي‌خواهيد. قصد اصلي همه شما نوشيدن قهوه بود اما آگاهانه قهوه خوري هاي بهتر را انتخاب کرديد و البته در اين حين به آن چه ديگران برمي داشتند نيز توجه داشتيد. به اين ترتيب اگر زندگي قهوه باشد، شغل، پول، موقعيت اجتماعي و ... همان قهوه خوري هاي متعدد هستند. آنها فقط ابزاري براي حفظ و نگهداري زندگي اند، اما کيفيت زندگي در آنها فرق نخواهد داشت. گاهي، آن قدر حواس ما متوجه قهوه خوري‌هاست که اصلا طعم و مزه قهوه موجود در آن را نمي فهميم . پس دوستان من، حواستان به فنجان ها پرت نشود... به جاي آن از نوشيدن قهوه خود لذت ببريد.
نتيجه گيري:
کارهاي ساده را به راحتي مي توان پيچيده کرد، اما کارهاي پيچيده را به راحتي نمي توان ساده کرد.

No comments: