Tuesday, June 10, 2008

نصاب‌هاي دكل برق بايد هميشه نگران دو چيز باشند

مهندس برق است و 2 سالي روي دكل‌هاي فشار قوي برق كار كرده؛ هم مونتاژ، هم تعميرات.
خودش مي‌گويد: «خطر تعمير خيلي بيشتر است؛ چون با خط گرم كار مي‌كنند و كوچك‌ترين بي‌احتياطي يعني مرگ». منظورش از خط گرم همان سيم برق‌دار است؛ «تازه اگر خط را بي‌برق بكنند بازهم خطر هست؛ اول اينكه خط‌هاي برق ظرفيت خازني و سلفي قابل‌توجهي دارند. ممكن است خط را از 2 طرف هم قطع كنند ولي باز ولتاژ قابل‌توجه و كشنده‌اي در آن باشد.
بايد در محل كار سيم ارت (سيم زمين) جداگانه‌اي به زمين وصل شود كه كمي وقت‌گير است و لم خاصي دارد و خيلي‌ها توجه نمي‌كنند. خطر بعدي شارژ خط است. داري روي خط بي‌برق كار مي‌كني ولي اين خط از خط ديگري كه از زير يا بالا يا كنارش رد مي‌شود، شارژ مي‌شود».
البته اين حرف‌ها معني‌اش اين نيست كه مونتاژ خط خطري ندارد. معمولش اين است كه دكل را روي زمين مي‌بندند و با جرثقيل سرجايش مي‌گذارند. اما اين كار همه‌جا شدني نيست. گاهي مجبور مي‌شوند دكل را ايستاده مونتاژ كنند؛ يعني نبشي به نبشي نصب كنند و بالا بروند. بعد نوبت سيم‌كشي و يراق‌بندي است.
موقع سيم‌كشي هم فشار زيادي به دكل مي‌آيد؛ «يك‌بار كه پي دكل درست نبود، در اثر همين فشار افتاد. كارگر بيچاره از آن بالا تند تند آمد پايين. اما قبل از رسيدنش به زمين، دكل كامل خوابيد و كارگر سقوط كرد و ستون فقراتش درب و داغان شد.
كلي ميله و پيچ و مهره كردند توي كمرش تا درست شد. قرار بود 6 ماه استراحت مطلق داشته باشد اما گوش نكرد و سر 2 ماه كه كمي بهتر شده بود، به بازيگوشي افتاد و فلج شد».
ارتفاع دكل‌ها متنوع است و باتوجه به شرايط زمين و ولتاژ خط تعيين مي‌شود. خودش هم تا 40 متر از دكل بالا رفته است. معمولا روي دكل ميله‌هايي به طول حدودا 15 سانتي‌متر نصب است كه به‌‌آن «پيچ پله» مي‌گويند و براي بالا و پايين‌رفتن از دكل به فرد كمك مي‌كند؛ «البته پيچ پله‌ها براي امثال ما بود. حرفه‌اي‌ها و قديمي‌ها كه همان نبشي‌هاي دكل را مي‌گرفتند و بالا مي‌رفتند».
وسايل و اقدامات ايمني لازم براي كاري به اين خطرناكي چيست؟ «قاعدتا همه بايد كلاه و كفش و دستكش ايمني داشته باشند و حتما موقع بالارفتن از كمربند ايمني استفاده كنند اما كسي توجهي نمي‌كند و اهميت نمي‌دهد. مي‌خواهند زود بروند بالا و كارشان را نيم‌ساعته انجام دهند و برگردند. خصوصا در زمستان اين سرعت خيلي مهم است چون بدنه دكل آن‌قدر سرد است كه حتي نمي‌شود به‌ آن دست زد.
يادم مي‌آيد يكي از كارگرها كه موقع پايين‌آمدن از شدت سرما دستش به كلي بي‌حس شده بود، از ساعدش استفاده مي‌كرد و نبشي‌ها را مي‌گرفت. يا يكي ديگر اين‌قدر وضعش خراب شد كه او را با طناب بستند و آوردندش پايين.
تابستان هم از داغي مكافات داشتيم.لابه‌لاي خاطرات قديم ياد يك ژانگولر اساسي مي‌افتد؛ «يك‌بار پيچ‌هاي يكي از توپ‌هاي رنگي خط درست بسته نشده بود. توپ بالاي جاده آويزان شده بود و ممكن بود ول شود و مشكل ايجاد كند. بايد كسي روي سيم حركت مي‌كرد تا به توپ برسد و پيچ‌ها را سفت كند.
معمولا در اين موارد از «تاكسي» استفاده مي‌كنند؛ وسيله‌اي كه روي سيم سوار مي‌شود و كارگر را در طول آن جابه‌جا مي‌كند. اما اينجا چون ممكن بود فيبرهاي خط بشكند نگذاشتند از تاكسي استفاده كنيم.
آخرش يكي از كارگرها حاضر شد دست و پايش را دور خط قلاب كند و روي سيم جلو برود تا به توپ برسد. البته كمربند هم برايش بستيم كه اگر ول شد مشكلي پيش نيايد. نزديك 200 متر روي سيم حركت كرد».
اگر حادثه‌اي براي يكي از كارگرها اتفاق بيفتد، بيمه هزينه بيمارستان يا ديه فرد را (درصورت فوت) پرداخت مي‌كند. البته اگر كارگر بيمه نباشد پرداخت اين خسارت‌ها با سرپرست كار است. بعضي‌وقت‌ها هم بيمه تشخيص مي‌دهد كه موقع انجام كار اصول ايمني رعايت نشده كه در اين صورت باز هزينه‌اش به دوش سرپرست مي‌افتد.
اولين‌بار كه از دكل بالا مي‌رفتي چه حسي داشتي؟ «خيلي عصباني بودم. سركارگرمان داشت براي بالارفتن ناز مي‌كرد. من هم حرصم درآمد و پيچ پله‌ها را گرفتم و بالا رفتم.
نمي‌شد به ترس فكر كرد. يك‌بار – خيلي‌وقت بعد از اولين‌باري كه ترسم از دكل ريخته بود و بلد شده بودم و بدون كمربند سريع بالا مي‌رفتم - موقع پايين‌آمدن يكهو پايم لغزيد و ول شد.
بلافاصله بعدش بدون اينكه فكري كرده باشم كاملا ناخودآگاه دست‌هايم نبشي را سفت چسبيد و نگه‌ام داشت. بعد هم آرام خودم را كشيدم توي دكل و آمدم پايين».
حالا 2 سالي مي‌شود كه اين كار را ول كرده و در اداره هواشناسي مشغول است؛ «يك برهه‌اي در بهمن‌ماه خيلي اذيت شدم و فلاكت كشيدم. روز و شب كار مي‌كردم. هفته‌اي يكي دو بار براي حمام‌كردن به خانه مي‌آمدم و باقي‌اش را در بيابان بودم. يك‌شب در همان دوران، بايد خطي را براي بي‌برق‌بودن چك مي‌كردم تا كارگري را براي تعميرش بفرستيم روي دكل.
گيج زدم و اشتباه كردم. خط برق‌دار بود. كارگر كه رفت بالا، جرقه زد به‌اش. شانس آورديم كه به خودش ارت (سيم زمين) بسته بود و برقش به زمين منتقل شد و به خير گذشت. اما من كه صحنه را ديدم تا نيم‌ساعت نمي‌توانستم از جايم تكان بخورم. حسابي ترسيده بودم. تازه نگاه‌هاي سرزنش‌آميز بقيه هم بود. چون سهل‌انگاري من جان يك نفر را به خطر انداخته بود. ديگر تحمل اين همه هيجان و سختي را نداشتم.
اين شد كه افتادم دنبال يك شغل بي‌خطر»। او در مدتي كه به اين كار مشغول بوده، 5 تا از همكارانش را به‌خاطر بي‌احتياطي و برق‌گرفتگي از دست داده است. آخرش هم با خنده تاكيد مي‌كند: «حتما بنويس ثابت شده كه بعد از كارگري معدن، سخت‌ترين شغل دنيا كارمندي اداره هواشناسي است!».

No comments: