Monday, May 24, 2010

كنجكاوي هاي كودكانه و برق گرفتگي

از خاطرات آقاي كاوه گ.
یکی از سوالاتی که در گذشته دور در ذهنم می چرخید این بودکه برق چه شکلی و اگر این موجود کسی را بگیرد.حتما موی سر سیخ می شود یا نه ! کسی هم نبود که این سوال را به درستی بتواند جواب بدهد و اگر هم به درستی جواب میداد من متوجه نمی شدم .
دوران ابتدایی بود فکر کنم از آنجایی که پدر و مادر من هر دو شاغل بودند معمولا برنج را در پلوپز برقی می پختم، بی دردسر بود ته دیگ خوشمزه ای داشت.
یک بار نمی دانم چه شد که خواستم وقتی پلوپز روشن را تمیز کنم، دستمال خیس بود ، و باز هم نمی دانم نمی دانم چه شد ناگهان چیز غریبی سر انگشتانم را حس کرد! جالب بود ، دستم را کشیدم و نگاه کردم دیدم چیزی نبود! دوباره انگشت اشاره را چسباندم با مکث بیشتری دیدم همان حس تا مچ دست آمد ! گفتم عجب چیز جالبی است و در یک حرکت کودکانه و البته احمقانه و صد البته جوگیرانه با دو دست گرفتم بدنه پلوپز را و … آن حس جالب و دوست داشتنی تا آرنج دو دست آمد! در سال های بعد فهمیدم که این حس عجیب و غریب همان برق گرفتگی بود که من می خواستم بدانم چگونه است!
در همان لحظه های از خود بیخود شدن، درک کردم که بعضی چیز ها را در زندگی نمی توان دید و باید حتما حسشان کرد و البته نباید انتظار داشت که دلنشین از آب در بیاید.
( البته پايان اين خاطره را اصلاح كنم كه قبل از حس و تجربه كردن، بايد پرسيد ، چرا كه ممكن است بعد از تجربه ديگر فرصتي نباشد كه نتيجه دلنشين بودن يا نبودن آن را توضيح دهيد. )

No comments: